کتابخانه عمومی شهدای لواسانات

ساخت وبلاگ
چهارشنبه هفتم دی ۱۴۰۱ ساعت 15:40 توسط نیره شیرخانی |  عنوان :مأموريت در تهران: خاطرات ژنرال هايزر؛ پديدآورنده: هايزر رابرت؛ مترجم: علي‌اكبر عبدالرشيدي؛ ناشر: اطلاعات؛ تعداد صفحات: 319رابرت ارنست هایزر (۱۴ ژوئن ۱۹۲۴ – ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۷) ژنرال ۴ ستاره نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا بود. او در جنگ‌های جهانی دوم، کُره و ویتنام شرکت داشت. فرستاده نظامی کارتر ۱۴ دی ۵۷ وارد ایران شده و بامداد ۱۴ بهمن کشور را ترک می‌کند. هایزر فقط یک بار در ظهر پنج‌شنبه ۲۱ دی به همراه ویلیام سولیوان با شاه دیدار کرد تا پیام کارتر را ابلاغ کند، پیامی مبنی بر درخواست خروج بدون معطلی شاه از ایران. انقلابیون هایزر را کودتاچی ناموفق می‌دانند. چهار روز پیش از رفتن شاه (۲۲ دی) هایزر به واشینگتن خبر می‌دهد که سپهبد امیرحسین ربیعی(فرمانده نیروی هوایی) و ارتشبد حسن طوفانیان می‌گویند که ارتش باید به محض رفتن شاه دست به کودتا بزند.هایزر، هدف اصلی از نوشتن کتاب خاطرات خود را جواب دادن به کسانی که در مورد او قضاوت می‌کردند، عنوان می‌کند.اين کتاب دارای سه فصل اصلی است. فصل اول با عنوان " آخرین روزهای شاه " به حوادث روزهای 14تا 26 دی یعنی روز فرار محمدرضا پهلوی از کشور پرداخته، فصل دوم با عنوان "در انتظار امام خمینی" به رخدادهای 27دی تا 11بهمن اختصاص یافته و فصل سوم نیز با عنوان "بازگشت آیت‌الله" خاطرات هایزر از روزهای 12تا22 بهمن را شامل می‌شود.کتاب با "سخن آخر" که در واقع تحلیل و نتیجه‌گیری هایزر از حوادث و مأموریت خویش است خاتمه می‌یابد.خاطرات هایزر با متني روان و ساده مخاطب را به ادامه خواندن ترغيب مي‌نمايد و از آ کتابخانه عمومی شهدای لواسانات...
ما را در سایت کتابخانه عمومی شهدای لواسانات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavasan-shemiranato بازدید : 94 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:41

چهارشنبه هفتم دی ۱۴۰۱ ساعت 15:44 توسط نیره شیرخانی |  همراه بانوی کبریا (زندگينامه داستاني فضّه)؛ پديدآور: افسانه موسوي گرمارودي؛ ناشر: مدرسه؛ تعداد صفحات: 84مجموعه ريحانه انتشارات مدرسه می‌کوشد نگاهی نو به زندگی زنان نامدار اسلام داشته باشد و نوجوانان را با اين اسوه‌هاي جهان اسلام آشنا كند. كتاب «همراه بانوی کبریا» از اين مجموعه روایتی است داستانی از زندگینامه فضّه، خدمتگزار حضرت فاطمه سلام‌الله‌عليها. فضّه نوبيه دختر پادشاه هند بود که در يكي از جنگ‌ها اسیر و به آفریقا برده شد. او از طرف نجّاشي پادشاه حبشه خریداری شد و نامش را میمونه گذاشتند؛ بعد از چند سال نجّاشي او را به عنوان کنیز برای پیامبر اسلام صلوات‌الله‌والسلام‌عليه فرستاد. پیامبر او را با دستور خدا به دخترش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخشید و نامش را فضّه گذاشت… او موفق به حفظ قرآن شد و سال‌ها پس از حضرت فاطمه به‌جز آیات قرآن حرف دیگری بر زبانش جاری نشد و با مردم نیز به وسیله آیات قرآن سخن ‌گفت.داستان‌های زیادی درباره فضّه روایت شده است اما قصه‌های درهم تنیده از زندگی فضّه و حضرت فاطمه زهرا در اين كتاب تجربه‌اي متفاوت و لذت‌بخش را به خواننده هديه مي‌كند. روايت داستاني، لحن و زبان ساده نويسنده از ويژگي‌هاي برجسته اين كتاب به‌شمار مي‌رود. کتابخانه عمومی شهدای لواسانات...
ما را در سایت کتابخانه عمومی شهدای لواسانات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavasan-shemiranato بازدید : 98 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:41

چهارشنبه هفتم دی ۱۴۰۱ ساعت 16:34 توسط نیره شیرخانی |  عنوان :هزار جان گرامی (روایت‌نامه بدرقه حاج قاسم سلیمانی)؛ پدیدآور: گروه نويسندگان؛ ناشر:‌ سوره مهر؛ تعداد صفحات:‌ 280هزار جان گرامی، مجموعه خاطرات برگزیده از مراسم تشییع پیکر پاک شهیدان مقاومت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و یاران شهیدشان است. تنوّع زاویه دید راویان و ذکر نکات متفاوت از مراسم تشییع در تهران، مشهد، قم و... باعث شده تا مخاطب، خود را در این مراسم بیابد و لابه‌لای جمعیت، در شهرهای مختلف و با اقشار مختلف یک‌بار دیگر در ذهن خود این جان گرامی را به سوی جایگاه ابدی بدرقه نماید.چرا می‌گویم یک بار دیگر، چون بسیار بعید است که خواننده این کتاب خود از کسانی نباشد که به نحوی تجربه‌ای شخصی از آن تشییع تاریخیِ میلیونی نداشته باشد.در بخشی از کتاب می‌خوانیم:از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، یعنی 75 سال، هیچ دولتی به هیچ مقر و پایگاهش به طور رسمی و مستقیم حمله نکرده بود. در آخرین حمله، او کشور مهاجم را با بمب اتمی زیر ضربه گرفت، آن را مستعمره کرد و تا همین امروز، بر مقتضياتش حکومت می‌کند. اما این‌بار خبری از پاسخ نبود.«پرچم بالاست»؛ این را همسایه‌ی روبه‌رويی‌ام گفت. صبح زود که از هیاهوی مجازی ِ غرّشِ بالستیک‌ها بی‌خواب شده بودم و راهیِ محل کار، همسایه‌ای از اقلیت‌ها تا من را دید، به پرچم آویخته‌ی بالای ماشینم اشاره کرد و گفت: «پرچم بالاست» لبخند زد و راهش را گرفت و رفت.مردی که به من می‌گفت پرچم بالاست، مثل خیلی‌های دیگر که عزادار فرمانده بودند، شاید چندان سنخیتی با جمهوری اسلامی نداشتن؛ نه در ظاهر و نه در نهان. اما این کار کتابخانه عمومی شهدای لواسانات...
ما را در سایت کتابخانه عمومی شهدای لواسانات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavasan-shemiranato بازدید : 78 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:41